۳ تا + امشب

ساخت وبلاگ
جدیدا یه چیزایی رو می خوام برای خودم نصب العین کنم.  یکی از اون چیزا اینه که دیگه به این فکر نکنم که این آدم چرا من رو آزار میده یا اون آدم چرا اینقدر مهربونه و دیگری نیست و ... آدم انرژی اش رو باید برای چیزای مهم تری بذاره اما... اما این به این معنا نیست که من مُجازم به صرف این که فلانی حالم رو بد می کنه، ارتباطم رو باهاش کم کنم یا من مجازم چون فلانی حالم رو خوب می کنه، مدام آویزونش باشم. درک جدید من از معاشرت با آدم ها اینه که... بعضی آدم ها، تلخ هستند. بعضی آدم ها، شیرین. بعضی آدم ها، ترش. بعضی گس. ممکنه بگید طعم های دیگری هم هستند اما از همه مهم تر همین تلخ و شیرین بودن آدم هاست که بتونیم تشخیصش بدیم. یک انسان هم همیشه تلخ نیست، همیشه شیرین هم نیست. و تازه این طعم فقط برای ماست. آدم های مختلف درک متفاوتی از هم دیگه دارند. معاشرت با آدمی که همیشه برامون لذت بخش بوده، ممکنه یک بار تلخ باشه و یا برعکس... حالا این طور فکر کردن چه فایده ای داره؟ من تو خیلی از چیزها حساس نیستم. به خیلی از چیزهایی که دغدغه خانم های جامعه هست، حتی فکر هم نمی کنم.اخیرا در یکی از مهمونی های مامانم، یکی از مهمان ها به دیگری گفت: چیکار کنم سینکم برق بزنه؟ هر چقدر می سابم، بازم شیر آب رو که باز می کنم، با آب، لک می افته روش. فردا یا پس فرداش هم تو یک مهمونی دیگه، دو نفر دیگه دقیقا مشابه همین مشکل رو داشتند و ... من اصلا حساس نیستم سر این چیزها. تو فرزند پروری هم حساس نیستم. اصلا ذره ای عذاب وجدان ندارم. اما به یک چیزی حساسم: انرژی منفی گرفتن از حلقه نزدیکانم، درباره مسائلی که برام مهم هستند. این حلقه نزدیکان هم خیلی خاص هست. ضمنا برعکس این قضیه صادق نیست. یعنی اینطور نیست که همیشه انرژی مثبت کرفت ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 21:08

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 21:08

۱. امشب به نسیم جان زنگ زدم و احوالش رو پرسیدم. خیلی زشت بود که تو روزهای اسباب‌کشی‌اش اصلا بهش زنگ نزده بودم. یه ذره در مورد پروژه مشترک باهاش حرف زدم. کار رو متوقف کرده به خاطر پایان‌نامه و فشارهای مختلف. وضعیت نسیم خیلی خیلی سخته. مشکل جسمی که داره هیچ، از خانواده‌اش که دوره هیچ، بعد از جابه‌جایی خونه‌شون، از شوهرش هم دور شده. حالا دیگه تمام بارِ بچه‌ها روی دوش خودشه.بهش گفتم پنج‌شنبه‌ها میام خونه‌تون، تو برو کتابخونه...گفت نمی‌خواد، همین که بیای پیش هم باشیم و یک ساعت با هم درس بخونیم، کافیه... گفتم نه، باید بری یه جا با تمرکز بشینی کار کنی تا زودتر تموم بشه. بعدش هم نظرم عوض شد. بهش گفتم یک‌شنبه و سه‌شنبه میام اونجا. ساعت ۸ اینا تا ۱۲ الی ۱ بعد از ظهر.می‌گفت آخه من خجالت می‌کشم...نگفتم که من همیشه خودم رو مدیونش می‌دونم. سال آخر دوران سطح دو در جامعه‌الزهرا که غیرحضوری می‌خوندم، مامانم قم نبود. فاطمه‌زهرا سه سالش بود و باردار بودم. این نسیم بود که همیشه با روی گشاده از فاطمه‌زهرا پذیرایی می‌کرد تا من تو خونه‌ درس بخونم. فاطمه‌زهرا و زهرا با هم بازی می‌کردند و نسیم بود که مدیریت بچه‌ها رو برعهده گرفته بود. من اونقدر خیالم راحت بود که هیچ دغدغه‌ای نداشتم...میشه برام دعا کنید ‌که بتونم طبق برنامه کمکش کنم؟ دو روز تو هفته باید مراقب ۴ تا بچه زیر ۴ سال به مدت ۴ ساعت باشم :) ۲. در مورد کلاس زبان دیگه چیزی ننوشتم. پنج‌شنبه گذشته آزمون کتبی حضوری بود که ۶۰ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز رو به خودش اختصاص میداد. از ۴۰ نمره در طول ترم و کلاسی‌ها، ۳۷ گرفته بودم. فقط سه‌ چهار نفر نمره‌شون بیشتر از من بود. حال اینکه من با چه مکافاتی در کلاس‌ها حاضر می‌شدم. چند بار در ماشین... از خانه تا مجم ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 21:08